خواب ِ ورژن جدید ...
چند شب است بر روی شکم من به خواب می روی . دلیل این انتخابت چه بوده نمی دانم ؟ چه طور این تصمیم را هم گرفتی بر من پوشیده است.نخستین شب گذاشتم به حساب اتفاقی که پشتش هیچ فکری نیست ولی بر اثر تکرار خوب فهمیدم تو دانسته این کار را میکنی .... با انتخاب خودت ...
برای من که بی اندازه شیرین است ،به لطافت همان روزهای بارداری، سرت را بر سینه چپ ام که می گذاری و دستانت را که بر گردنم حلقه میکنی تو گویی در فردوس خدا زیر درختهای سرمست ِ بید مجنون آرمیده ام .... راستی شاید آن بهشتی که میگویند زیر پای مادران است برای من همین احساسات شیرین هر روز و هر روز باشد ... وگرنه فاصله من یکی تا بهشت که سخت یافتنی است ؟!
امیدوارم صدای قلبم که همراه لالایی های هر شبت میشود طنین آرامش باشد،کاش قصه کینه و نفرت ندهد تپش های قلب این مادر، ترسم از تناقض گفته ها است ، مبادا تضادی باشد بین من و راز ِ دل ...
به شکر یزدان پاک بزرگ شده ای و به خواسته اش بزرگتر هم می شوی ... تو همان موجود کوچکی هستی که نه ماه تو را در بطن خود داشتم و دیشب که به حساب ِ مقیاس آمده بودم دیدم دیگر خیلی بزرگتر از آنی که بتوانی خودت را آنجاها جا کنی ....
سرخوشم از این مهارت، که پاهای کوچکت را دور کمرم قلاب میکنی و جدا نمی شوی تا خوابت سنگین ِ سنگین شود.با کوچک ترین حرکت من دستهایت محکم تر می شود ... و من عشق می کنم که خداوند پسری عطایم کرده که لحظه به لحظه مادریش را سجده ی شکر این حقیر قدر ندانسته ...
براستی یعنی من اینقدر ماوای قوتم برایت ؟!
چه خوب نفسهایمان را با هم تنظیم می کنیم .... یه دم ِ تو ، یه دم ِ من ! بازدم من پاسخ دم توست،نفسهایت همیشه گرم دلبندم !و من خوب می دانم دل بند یعنی آنچه که حیات با آن گره خورده به زندگی ... گزاف نیست که بگویم تو دلیل ِ تمام ِ دنیای منی .
فرصت خوبی است برای مرورهمه ثانیه های عاشقی...برای مرورهمه آن شبهایی که با لگد هایت از خواب بیدار شدم،برای روزهای بی تابی،برای هه غروبهای هم نفسی، برای همه سر کارآمدن های هر طلوع ، برای همه روزهای نفس کم آورده ی اردیبهشت...
امشب هم بی حساب منتظرم ... باز هم این احساس ناب چشیده می شود، آیا ؟