محمد صادق محمد صادق ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

تولد یک رویا

حکایت من ...

1391/7/22 10:41
نویسنده : مامانی
607 بازدید
اشتراک گذاری

میدانی محمدصادقم؟ داشتم فکر میکردم اگر تو نبودی چه؟ بعد یکباره تا مغز استخوانم یخ می زند. مثل خوابهای آشفته ای که وقتی بیدار میشوی دلت میخواهد دست و پای خدا را ببوسی که خواب دیده ای.  و من حالا که چشم باز میکنم و میبینم تو هستی، گویی پایان کابوس است؛ دلم خنک می شود... ذهنم آرام  میگیرد .

و قدر این آرامش به شیرینی تلالو خورشید بعد از سالهای طوفانی است .

این حرفها تنها به مناسبت 17 ماهگی تو نیست ... شاید هیچ مناسبتی هم نداشته باشد... ؛ فقط اینکه داشتم به خودمان و اطرافمان فکر میکردم. داشتم فکر میکردم چه حکایت عجیبی دارد داستان دلدادگی من به تو ... دیدم دیگر زندگی را لحظه ای بی حضور تو نمی توان مجسم کرد ... من همه ی دنیایم را با تو می خواهم و تمام دنیا را سبز برای تو ،حتی وقتی که دیگر نباشم .

حکایت من، حکایت سرزمینی است که مرغان مهاجر دارد. می آیند و می روند ؛ زن ها،مردها،کودکان،دوستان و…

خیلی ها فصلی اند،بعضی ها هم ماندگارند ... ولی تو همان ماندنی ِ جاویدانی. اصلا تو در اینجا به مثال ِ شازده کوچولوی سرزمینی ... هرجا هم که بروی گل سرخ ِقلب من به انتظارت می نشیند . به حق تو هم خوب بلدی پادشاهی مرا .

گاه لبخندت حکم می دهد ... گاه گریه هایت ... گاه نگاه معصومانه کودکی ات و هزاران گاه دیگر .

دلبندم آمدن ها بی حکمت نیستند،رفتن ها هم بدون دلیل رقم نمی خورند.

شناخت، اساس هستی انسان است ، هر ردپایی که از آمد و شدِ کسی،لابه لای زندگی آدمی،جا می ماند نشانه ای است به سمت دریچه ای برای تکامل شناخت و اینکه جدایی رقم میخورد حاصل غربتی است که دو نفر در وجود یکدیگر می یایند. بین من و تو غربتی نیست، از اول هم نبوده ،من و تو از لحظه ی آفرینشت با هم هستیم ...اگر تو هم مرا نشناسی من میوه وجودم را خوب می شناسم .

تا نهایت دو دنیا دوستت دارم ... یک سال و ٥ ماهه من .


پی نوشت : خدایا رد پایت در قاب لحظه های زندگی ام پرنقش ... شکرانه، برای هر آنچه که نصیبم کردی فرزندم تا ابد در پناه تو باشد ... خیالم اینگونه راحت است .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

سامي
22 مهر 91 10:22
الي نازنين مثل هميشه پر از احساس وآرامش محمدصادقم هزار ساله شي خاله جون بوس


بوس برای ایلیا .
سعیده
22 مهر 91 10:23
مبارک 17 ماهگی محمد صادق عزیزم.........انشاالله 17 سالگی شو ببینی و لذت ببری


ممنون خاله مهربون .
مامان طلایی
23 مهر 91 4:15
17 ماهگیت سراسر نور و شور و شادی محمد صادق عززززززززززززززززیزم
الیسا جووووون خیلی زیبا نوشتی و دلم خواست بیشتر و محکمتر پارمین رو بفشارم


تا می توانی بفشارش ... دوستتان دارم.
لادن
23 مهر 91 10:01
محمد صادق گلم 17 ماهگیت مبارک عسل خاله

الیسا افرین به این قلم زیبا که هر دفعه زیباتر از قبل مینویسی ..........عالی نوشتی همیشه حرفات حرفای دل منه ولی من توان بیان ندارم وقتی نوشته هاتو میخونم جون میگیرم ........دوست عزیز دوست دارم


ممنون لادن ... شما خیلی لطف داری عزیزم ... گلاره رو ببوس ... خوشحالم که حس خوبی میگیری از اینجا ... منم دوستت دارم .
آوا مامان رادین
24 مهر 91 9:08
الیسا جان همیشه واقعیت ها و حسهای قشنگ داشتن این گلهای بهشتی را به زیباترین صورت ممکن می نویسی. و آنچنان آدم را غرق در لذت آن لحظه ها میکنی که تا مدتها بعد خواند مطلب درون آدم زبانه میکشد.
خیلی زیبا مینویسی همه آنچه را که همه ما حس میکنیم و توان نوشتن و به قلم آوردن آنها را اینچنین زیبا نداریم. ممنون که این قدر زیبا می نویسی و به ما نیز فرصت استفاده می دهی.
همیشه سبز باشی عزیزم.
محمد صادق گلم را ببوس.


آوا کامنتهای تو جزو یکی از بهترینهایی هست که بهمون اینقدر انرژی می ده... ممنون برای اینهمه لطف ... ممنون از اینکه پیشمون میای ... رادین عزیز رو ببوس .
الي مامان ويانا
24 مهر 91 11:44
اگه تو نبودي چه ؟!! جمله اي پر از معنا... احسنت

مبارك باشه عزيزم


ممنون خاله جون .
صدف
24 مهر 91 21:58
مبارک باشه 17 ماهگیت گل پسر ، خدا حافظت باشه .

الیسا مینویسی و میری به اعماق وجودم ، نکته به نکته و ریز به ریز .
انشالا همیشه خوب و سالم و شاد باشین ، همیشه


ممنون صدف ... آرزوی من هم برایتان سلامتی تاابد است .
بابای هدی عزیز مامان مبین
26 مهر 91 0:21
یسبح لله مافی السماوات ومافی الارض...
هــمــه چیز او را...آری تنها او را...
تسبیح می گویند...
آب وخاک...سنگ ولعل...عالم وآدم...
ذکراورا با آنکه و بی آنکه بدانند...
بر زبان ودل دارند...
چرا که هــمــه نشانه اویند ونشانی از اویند..!
نه...اصلا خود اویند!!
بی کم وکاست...
وحدتند درعـیـن کثرت...
و کثرتند در عین وحدت...
درست مثل تـکـه آینه های یک ایوان آینه کاری شده..!
گسسته های به هم پیوسته!
و پیوسته های از هم گسسته !!
وتمام هستی آینه تمام نمای اوست...
که زیباست و زیبا آفریــد...
مادران چون او مهربان را...
پدران چون او بابرکت را...
وفرزندان چون او پاک را...
فتبارک الله احـسـن الخالقین...
و مـحــمـد صــادق...
آینه حق است و در آیین حق است...
عشق وشیدایی به هرجـیـز
اگر...
به خدا منتهی شود...
عشق است وکمال بندگی...
این بندگی عاشقانه برشما بانوی نور و آینه مبارک...
وبرهمسرعزیزتان پربرکت باد...آمین


روزمان خوش شد با دیدن مطلب زیبایتان که بار دیگر وبلاگ ماشایسته میزبانی اش گردیده .
کلمات عمیق تان مرا در خود غرق میکند ... شرمندگی ازاین همه کم مایه ای خود در پیشگاه او که تمامی ندارد.

حق مطلب در این شاه جمله قابل درک است :
عشق وشیدایی به هرجـیـز
اگر...
به خدا منتهی شود...
عشق است وکمال بندگی...

کاش در هر جای زندگی آنرا به خاطر داشته باشیم ...

خدا می داند چقدر خوشحال شدم که بار دیگر از شما اینجا پدرانه ای داریم تا نهایت عمر ... باز هم سپاس از حضور پر مهرتان در این خانه .

ممنون برای دعاهاتان ... به هدی نازنین سلام گرم مرا برسانید خیلی وقت است آنطور که دوست دارم با هم نبوده ایم ... و مبین و شهاب نازنینتان را ...دلتنگ همه شان هستم .

یا علی مدد.
مریناز (مامان نیکا)
27 مهر 91 1:59
خیلی زیبا ، مثل همیشه ،

خوش به حال شازده کوچولو با مادر اینچنین هنرمند و زیبا قلم ، دوستت دارم دوست خوبم


خوش بحال ما با داشتن خوبانی چون تو .
هدی مامان مبین
27 مهر 91 3:51
عشق کردم با این پست...مثل همیشه
اصلا هربار تو پست میذاری همین حس بهم دست میده....
چقدر خوبه هستی و مینویسی...اینکه هراز گاهی یه تلنگر به شیشه دلم میزنی...
دوستتون دارم الیسا و محمدصادق...
به امید دیدارتون هستم



هدی بیخبری از بیتابی من برای دیدارتان...مبین را ببوس.
لادن( مامان شروین و آذین عزیز)
30 مهر 91 9:29
خداوند محمد صادق عزیز را برایتان حفظ کند و زیر سایه پدر و مادر و الطاف بیکرانش به اوج برترینهای علمی و مذهبی رهنمونش سازد.


ممنون برای دعای خوبت نازنینم ... همچنین برای گلهای شما .
سوسن(مامان پرنسس باران)
30 مهر 91 13:55
17 ماهگیت مبارک محمد صادق بی نظیر....

چقدر دلم براتون تنگه خواهر مهربونم...

مثل همیشه قلمت جادو می کنه آدم رو و چقدر به دل میشینه حرفات...

دوستتون دارم...


منم دلتنگتونم .... از بس که دیر به دیر میای کلوب ...

ای عزیزممممممم .. لطف داری تو ... باران رو ببوس خیلی .
شادي
30 مهر 91 15:12
اليساااا !
هر وقت ميخونمت حالم عوض ميشه .
رو به راه ميشم
تو جادو ميكني انگار !

فكر اين نبودن ها آدم رو نابود ميكنه .
فكر نكن دوستم . فكر نكن به اين چيزا ...

انشالله محمد صادق ت در پناه حق !



خدا بهارت رو حفظ کنه ... دوستت دارم عزیز دل .
مونایی
6 آبان 91 2:09
عجب حکایتی داری تو ...


موناااا عجیب دلتنگتم .