اردی بهشت ...
چه نام برازنده ای ، بهشت هم گویا حال و هوای تو را دارد ،به گمانم نفس کشیدن در تو باید بسان زندگی در باغ ِ بهشت باشد . لطافت محض ، حظ مطلق .
به هر حال من تو را دوست داشتم ،اردیبهشت های من خاطرات خوش فراوان دارد ، داده های عزیز،سفرهای زیبا . تفریحات بهاری دلنشین و هزار و یک یاد خوش .
اما اردیبهشت ها از بعدِ تو برای من طعم دیگری دارد .
حلاوت اولین دیدار اردیبهشتی که از مزه ام بیرون نمی رود . در یادم عجیب رسوخ کرده،اما اردی بهشت های زین پس برایم گزاف نباشد شکرانه لحظه به لحظه وجود توست .
اگرم بپرسند کدام ماه را بیشتر دوست داری دیگر ماه تولدم (فروردین باشکوه ) را یاد ندارم ، بی هیچ درنگی می گویم :
" اردیبهشت های شکلاتی را ."
سخن از اردیبهشت که میان آید من تنهاااا تو را در ذهن دارم، نوزاد کوچک بیست و دوم نود اش را .دستان کوچک و ناتوانت را،خوابیدن میان شیر خوردن از خستگی سفری که تازه رسیده بودی را ... چقــــدر ناراحت می شدم که با دو مک زدن رنجور می شدی و خوابت می برد، اینقدر سخت بود برایت جانِ مادر؟!
و حالا ... شکر برای تمام دقایق با تو بودن . عمرت درااااااااز دردانه ام .
اردیبهشت های من با تو یعنی شکوه مادری، روزهای زندگی من یعنی سیراب شدن از چشمه لطف الهی . کـــاش در یادم بماند ...رحمتی که ناشایست عطایم شد را بر من ببخش و بچشان طعم پدر شدن پسرم را .
پسر اردیبهشتی ام ... این دلنوشته هم تقدیمی بود بتو .مقبول می شود آیا ؟!