به مناسبت 9 ماهگیت ...
حالا دیگر تو «نه ماه» داری… و برای خودت «مرام» پیدا کردی و برای ِ من، اینها بیش از دندان در آوردن اسباب ذوق و نماد بزرگ شدن توست. میدانی که حضور یعنی چی؟ «حضور» یعنی چیزی بیش از «بودن» و کاملا محسوس است که تو دیگر در خانه حضور داری ...
از نه ماه گذشته که تنها موجودی محدود و ناتوان بودی، به پسرک بازیگوشی بدل شده ای که گوشه گوشه این خانه قِل می خورد و چرخ میزند. قلمرو دارد و مالکیت را می فهمد ...
ذوق میکنم که مرام داری. اقرار میکنم گاهی لجاجتت کلافه ام میکند اما در خلوت خود که مرور میکنم ، میبینم این لجاجت یعنی «من»، یعنی« مال ِ من»، یعنی« میخواهم»، یعنی«دلم خواست» میفهمم این یعنی بزرگ شدن. بزرگ شدن سخت است … بزرگ شدن درد دارد پسرکـ …گاه درد بزرگ شدن را تو تنها به دوش میکشی، مثل نیش زدن دندان ها، و گاه اطرافیانت مثل ایستان سر «من» هایت، که ما میگوییم لجاجت…
مرام، یعنی مسلک برای زندگی. هیچ وقت آدمهای بی مرام را دوست نداشته ام. زندگی باید بر مبنای یک روش و اسلوب باشد آنچنان که بگویند فلانی اینگونه زندگی می کند و حالا که میگویند محمدصادق فلان ساعت می خوابد، فلان ساعت بیدار می شود، بیدار که می شود زود شیر نمی خورد، این آهنگ را دوست دارد، این کارتون را دوست دارد، کیف میکنم که پسرم مرام دارد… و این اقل مرام است.
پسرم نه ماهگیت مبارک ... ان شاءالله نود ساله شی ... حالا خودمانیم درگوشی بگو ببینم چرا 3 روز است خوب شیر نمی خوری بامرام من ؟؟!!