شکرانه
" اول توضیح :این مطلب قرار بود اسفند ماه آپ بشه که به دلایلی نشد ....چون حیفم آمد حالا با تاخیر "
دیشب با تمام خستگی و بیخوابی شبهای پیش ، لبخندهایت که دیوانه ام کرد، دیدم که خدا چقدر حواسش به ما هست،دیدم که بحق لطف خدا همیشه بیشتر از جرم ماست ... دیدم خوشبختی یعنی همین نگاه کردن به تو!همین لبخندهای تو، که اینهمه یعنی که تو هستی وسلامتی ات به لطفش برقرار و آنطرف تر آرامشی را دیدم که تو زیر سایه اش هر روز بزرگتر می شوی ...این بود که مست تو شدم ، مست همین زندگی ، مست همین دقایق و سرمست تر از حضور خدایی که در خانمان هست،که اینقدر دوستم دارد . همین ها بس نبود تا بگویم : خدایــــــا شـــــــــــکــــــــــــــر!؟
حالا دیگرمهم نیست که تو چرا چند شب است در خواب و بیداری بیقراری!
بعدترش دیدم که چه فکر اشتباه کهنه ای که خوشی های تو کوچکند،که اگر هم باشند،حقیقی اند و عمیق و تو چه قانعی به همین ها و چه عبث که فکر می کردم، دنیای من از دنیایت بزرگتر است که تمام دنیای هر کس یعنی روح او و وسعتش هم وسعت آن.حال اعتراف می کنم که تو بزرگتر از منی.تو که هیچ چیز را زمینی نمی سنجی ، ظاهر و باطن فرقی ندارد، وقتی می خندی،وقتی گریه می کنی ،وقتی می ترسی وقتی می خواهی و...و... و...همانی که هستی،نه نقشی و نه نقشه ای!
کاش مثل توبودم ، کاش مثل تو می ماندم ، ولی پسرم تو همین طور بمان، سفید ... پاک ... بی لک ... همین طوراهورایی ، که تو هنوز همان اصل خدایی ! کاش خوب امانتداری باشم بر این بار گران و توهمین طور بمانی اصلِ اصلِ اصل!
همیشه، برسرمون سبز و پناه باش خدای من!