محمد صادق محمد صادق ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

تولد یک رویا

پیچیدگی...

1391/2/2 14:35
نویسنده : مامانی
566 بازدید
اشتراک گذاری

قصدم نبود تا سالروز تولدت چیزی بنگارم چون معتقدم نوشته باید ارزش بقا داشته باشد اما امروز بغضی حاصل شد از زندگی، از معرفتِ زندگی که ناگزیزم کرد به نوشتن ... حالا نمی دانم که ارزش نوشتن دارد یا نه ولی می نویسم برای اینکه از یادم نرود و تو یادت باشد که زندگی را اندکی مجال بدکردن نیست ...

پسرم زندگی را چگونه خواهی یافت نمی دانم ،ولی ایکاش برای تو شیشه اش آنقدر زلال بماند که دیدن میسر باشد ، ببینی که دنیا پیچیده است، آدمهایش بیشتر، ولی  آبروی مرد یکی از پیچیده ترین هاست... آبروی مرد گونه ها دارد پسر:  آبروی مرد گاه یعنی ناموس، گاه می شود نگاه او ،گاه  فهم او ، گاه هیبت او ، گاه ... ولی دوست ندارم آن بیگاهی را که آبروی مرد بشود جیب او ، که وای اگر چیزی نباشد، می شکند ... شکستن مرد صدا ندارد که، شکستن مرد درکوچک کردن چشمان وتلخ لبخندی از سرغرور لگدمال  شده است .

نکند تو بشکنیدش ، نکند تو نشنوی آن صدای بی صدا را ، نکند برای تو هم روزی آبرو رنگ سرمایه گیرد، نکند تو سنگ این خرد کردن شوی ...!دوست ندارم ببینم نگاه پایین انداخته مرد را به وقت ندارمها ،  بعدتر فکری برایش خواهم کردن ها ... که کاش مردی شرمنده زندگی نباشد !

گفته بودم زندگانی زیباست، ولی شکوفه ام درد هم هست و دیدن آن برای روحی که می فهمد گاه بیشتر ...شاید هم احساس سوختن به تماشا نشود ولی کاش روزی به قدر خود مرهم این دردها باشی ... به قدر خود ! بی همتایم باران باش و ببار مپرس پیاله ها از آن کیست؟!نمی گویم من می فهمم من درک می کنم ولی تو بیشتر از من بفهم ... تو بیشتر از من بیاندیش و بسیار بیشتر از من شاکر پروردگارت باش ... بر داده و نداده اش شکر .

نگاهت همیشه به آسمان دلبندم !

راستی اگر به رعایت اصول پیش رویم می گویم که 20 روزی می شود با کمک هر چه دم دست باشد از زمین بلند می شوی و دو گام هم سویم بر میداری ... ولی هنوز برای راه رفتن شهامت نداری ، کودکم راه رفتن که چیزی نیست ، به امیدش روزگاری با همین پاهای کوچکت خواهی دوید...!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

آرزوهای رنگی
2 اردیبهشت 91 14:51
سلام وتبریک به خاطر فرزند نازتان .اگر دوست داشته باشید میتونم نقاشی فرزند نازتان را از روی عکسش بکشم ودر وبلاگم قرار دهم تا مشاهده کنید وبعد میتونید آن را بخرید کارهایم رادر وبلاگم میتونید ببینیدخوشحال میشم برام نظر بگذارید موفق باشید


فکر کنم مزاحمت بشویم ... هنرمند!
Maman talaee
2 اردیبهشت 91 15:54
Pishapish tavalode 1 salegie ghande asali mobarak
mano peransesam khoshhal mishim be ma sari zade sarafrazemoon konid


ممنون ... حتما به دیده منت!
شادي
2 اردیبهشت 91 23:59
خيـــلي زيبا بود.
كيف كردم


لطف داری عزیز.
زهرا مامان شنتیا
3 اردیبهشت 91 8:57
مثل همیشه عالی

محمد صادق گلم تو هم مثل شنتیا دوقدمی برمیداری ایشالا هردوتون توراه درست قدم بردارید

الیسا دوست دارم روی ماه جیگرم رو ببوس


زهرا جون خیلی دوستون دارم !
زهرا ـ مامان مریم گلی
3 اردیبهشت 91 9:14
قربونت برم مهربون من....گل نازززززززززز


دل به دل راه داره....ما هم همش به یادتونیم....زنداداشم یه کامنت داده نوشته وبلاگ محمد صادقی چرا دیگه واسه من باز نمیشه؟؟؟؟؟


الهی عمه مجازیش فداش بشه....قربون اون قدمای کوچولوت عمه جون!!!!

الهی تو راههای خدائی قدم برداری....

مبارکت باشه.....


والله از اینکه چرا وبلاگ محمدصادق ما برای زندادش عزیزتون بازنمی شه خبر ندارم ... به نظر خودم که مشکلی نداره ... کاش یه بار صفحه شون رو رفرش کنن ...

مرسی که به یادمونید !



راستی اگه محمدصادق شمام وبلاگ داره کاش آدرسش رو بدی من بهشون سر بزنم ، باعث افتخاره... ببوس هر دو جیگر رو !



مونایی
3 اردیبهشت 91 10:45
.



X .

شیوا
4 اردیبهشت 91 1:48
مثل همیشه عالی بود الیسا جونم...پسرک رو ببوس





ممنون ...تو هم رهام رو ببوس!
سعیده
4 اردیبهشت 91 10:11
الی جون هر وقت وبلاگتو میخونم نمی دونم چرا احساساتی میشم و مجبورم سرمو پشت مونیتورم قایم کنم تا همکارام اشکامو نبینن.....واقعا قشنگ مینویسی


دوست همیشه نازنینم واقعا بهمون لطف داری ... دل خودت آسمونیه که چنین برداشتی داری!
صدف
4 اردیبهشت 91 23:34
الیسای عزیزم فقط میتونم بگم بینظیری
محمدصادق عزیزم بلند شو و قدم بردار تا مامان رو غرق لذت کنی


Maman talaee
5 اردیبهشت 91 2:48
mer30 ke sar zadi golam
Maman talaee
9 اردیبهشت 91 1:48
Upam Elisa joon zoodi bia
الهام مامان دیبا
9 اردیبهشت 91 12:24
بر پا و استوار باشی پسرک الیسا!



ممــــــــنونم .
هدی مامان مبین
10 اردیبهشت 91 10:45
یک نفس خوندم....
و اخرش....
ممنون الیسای خوبم...خیلی عالی بود
پسری که مادرش تو باشی....مرد بزرگی میشه
ببوس روی ماهشو
به امید دویدنش


همیشه بهمون لطف داشتی و داری ...دیگه قرار نبود شرمنده کنی ... ممنون ازت که بهمون سر می زنی ... مبین رو ببوس!خیلی عزیزی ... خیلی!
مهین
1 تیر 91 15:59
سلام واقعا زیبا می نویسی مامان باذوق به دلم نشست آفریییییییییییییییییییییین خوشا به حال محمدصادق گل
دلارام
14 مرداد 91 12:59
آفرین مامان هنرمند خیلی قشنگ نوشتی واقعا لذت بردم امیدوارم محمد صادق عزیز همیشه زنده و سلامت باشه و زودی بزرگ بشه ببینه چه مامان هنرمندی داره
قربونش برم


دلارام خودت می دونی چند روز نیست که باهات آشنا شدم ولی برام خیلی محترمی ... ترنم رو ببوس !