محمد صادق محمد صادق ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

تولد یک رویا

و اینک باران ...

1391/2/12 10:24
نویسنده : مامانی
530 بازدید
اشتراک گذاری

صدای هوا، قبل بارون، درست مثل حال و هوای قبل اجرای سمفونی است ...

تو گویی خدا هم برای شنیدن صدای اولین بوسه باران بی شکیب است...آسمان،سکوت کرده منتظر...زمین،تشنه تر...چشمهایی ملتمس...چه خوب بهانه ای است که درد ِ دل ها و نم چشمها عیان نشود.

و برای من محمدصادقم باران یعنی عاشقی،یعنی لطافت مطلق،چقدر دوست داشتم بیشتر (نه همه اش !) روزهای سال،آسمان ،ابرهای بارانی داشت، شنیدن صدای ابری که از سیاهی می غرد، تازه ام می کند. ازهرچه رنگ کدورت دارد خالی می شود ... خوش بحال ابرها پسرم!

اصلا میدانی دلبری،باران را باید کنار دریا تماشا کرد.چه آن هنگام که دریا هم از سیاهی به خود می پیچد و چه وقتی که همانند کودکان کار خراب کرده،مظلومانه به سکوت می نشیند.آنجا که تا بی کرانه عظمت است ... چه شکوهی دارد خدای من!

محمدم،باران که می بارد دلم را هوایی می کند ، چند دقیقه بعد اولین قطره فقط باید بویید و جوانی کرد ...این است قصه عشقبازی زمین و آسمان !

چه وقت چشم دلم بارانی شد؟!

 کاش کنارت بودم کودکم، تا باران را باز هم نشانت می دادم و تو غرق تماشا می شدی،حدس میزنم تو هم عشق می کنی با باران ...سکوت من و تو ... و هر چند وقت یکبار نگاه پرسشگرت بر چهره ام، شاید می خواهی مطمئن باشی که آیا بدرستی ارزش نگاه کردن دارد ؟! و من با لبخندی بیصدا پاسخت می دهم و باز هم وباز هم تماشا ...

 بروم تا نشده فاش کسی آنچه میان من و توست ...دلم پر می زند صدای استاد شجریان رو الان، پشت میز کارم بشنوم.... به والله اشکالی نداشت !

ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ...ای بارون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

mansureh
12 اردیبهشت 91 12:04
سلام گرم به مامان محمد صادق جان عالی نوشتی تا حالا تو هیچ کدوم از وبلاگا انقدر تحت تاثیر قرار نگرفته بودم اگه اجازه بدید لینکتون کنم


با کمال افتخار ... لطف دارید شما !زنده باشید.
هدی مامان مبین
12 اردیبهشت 91 15:21
وای الیسااااااااااااا عشق کردم......
چی نوشتی دختر...
محمد صادق خوش بحالت با این مامانت
منم عاشق بارونم.....ببوس روی ماه محمد رو



دوستیمون برقرار...دوست خوبم!
زهرا مامان شنتیا
13 اردیبهشت 91 10:06
بروم تا نشده فاش کسی آنچه میان من و توست عاشق این جمله شدم واقعا هیچ کس نمیدونه چه چیزی بین مادر و فرزند هست که هر روز عاشق ترشون میکنه دلم شنتیا رو خواست خسته شدم از بغض هر روزه ام تو اداره


قربون دل مهربونت برم خودم تنهایی ...
شادي
13 اردیبهشت 91 13:34
نميدوني وقتي نوشته هات و ميخونم ،
چقــــــــــدر اروم ميشم.

يعنييييي اخر احساسي


امیدوارم همین طور که گفتی باشه عزیز دلم !
صدف
14 اردیبهشت 91 23:31
عشق بین دونفر این نیست که هردو زیر باران خیس شوند ، عشق آن است که یکی چتر شود برای دیگری ، و دیگری هیچگاه نفهمد . درست مثل عشق مادر و فرزند
محمدصادق به داشتن همچین مادری افتخار میکنه ، مطمئنم


صدف جان و شما هم عاشقی ... خیلی بیادتونم ...آراد رو ببوس!
مریم مامان ستایش
17 اردیبهشت 91 12:17
مثل همیشه خیلی قشنگ وصف کردی عزیزم.
خوش به حال محمد صادق با این مامان با احساسش


ممنون که میای پیشمون !
مامان مريم گلي
17 اردیبهشت 91 19:42
خيلي زيبا و قشنگن ادمو ميبره به يه جاهاي ديگه
لينكتون كردم
عاشقونه هاتون مستدام
دوس داشتي لينكم كن
خوش به حال محمد صادق


ممنونم ... با کمال افتخار دوست جدیدم!
Maman talaee
18 اردیبهشت 91 2:08
شیوا
19 اردیبهشت 91 15:43
مثل همیشه الیسا عالی بود... خوش به حال پسرک
سعیده
20 اردیبهشت 91 12:05
الی جون مثل همیشه عالی مینویسی.....اینقدر خوب که از خوندش کم کم آدم بوی بارون رو هم حس میکنه......نوشته هات دو بعدیه......همه دیده میشه هم عطر داره


نیومدی نیومدی وقتی هم اومدی کامنت به این زیبایی برامون یادگاری گذاشتی ... امیدوارم همین طور بوده باشه ... خیلی برام عزیزی بخدا ... چه اینجا بیای چه نیای ...مهدیار رو ببوس!
مامان مريم گلي
20 اردیبهشت 91 18:23
بخاطر داشتن دوستايي مثل توخيلي خوشحالم


منم همینطور ...
مامان مريم گلي
20 اردیبهشت 91 18:43
محمد صادق عزيز تولدت پيشاپيش مبارك اليساي عزيزم روزت پيشاپيش مبارك
مامان محمد صادق(ببخ)
23 اردیبهشت 91 10:24
الیسا جونم بااارها اومدم واست نظر مذاشتم ولی هر دفعه یه چیزی پیش میومد که ....

من عاشششق نوشته هاتم دختر....

از آشنایی باهات مشعوفم!

محمد صادق نازم و از طرفم بماچش!!!

راستی اسممم زهراست!!!

زهرا جونم منم خوشحالم از آشناییت ... ببوس محمدصادق رو!

هم اسم خواهر شوهرم (دخمل خاله ی نازم!!!)*