تولد یک سالگی ...
این بار صحبت از عطر نرگس و رقص باد اردیبهشت نیست ... صحبت از خود اردیبهشت هم نیست،سخن از بهشتی است که اکنون ما درآن زندگی می کنیم،صحبت از حال و هوای بهشتی من است ... صحبت از تولد یک سالگی توست ...صحبت از تمام دقایق پنج شنبه ، 22 اردیبهشت 90 است ... صحبت از یک سال خاطرات شیرین است ... نمی گویم سهل گذشت و نمی گویم سراسر خوش گذشت ولی به شکرش با یادی شیرین گذشت،طعم مادری شیرین است با تمام سختیها و گاه تندیهایش،شکوفه ام شیرینی اش به حد کفایت هست! شکر ...
من امروز به نیت گام نهادن تو به دومین بهار زندگیت ،2 بار خدای شکوفه های سیب را سجده خواهم کرد ... یکبار برای داشتنت بار دیگر برای سلامتیت ، همیشه باش دردانه ام و همیشه سلامت بدارش خداوند ....
کاش امروز سالروز نخستین نگاه را در کنار گلپونه های وحشی جشن می گرفتیم،خانه برایت کم است کاش می شد دنیا را برایت چراغانی کرد ...شده ای تمام دنیای مادر، قلبم ارزانیت !
بگذار به یک سالی که گذشت یکبار سر به آسمان دعایت کنم :عاقبتت پر عافیت محمدصادقم ،یکبار خوشبختی و سلامیتیت را با 1000 لحن مختلف در یک حالت سبز و یکبار با اشک زلال صدا می کنم و روی یک یک غنچه های بهار بنویسم : تولدت مبارک نازنینم !
خدا خودمونی بگم خیلی خیلی خوبی ... خیلی خوب،خیلی خیلی بزرگی ... خیلی بزرگ . سپاس از این نعمت بزرگی که ارزانیمان کردی،خودت محافظش باش و محافظ تمام بهانه های زندگی .
زنبورکم تولدت هزاران بار مبارک ...انشاءالله 150 سال شاد و پاک زنده باشی !