تحول ...
بر سردر ِ پانزده ماهگی ایستاده ای .... و من در آرزوی صدو پنجاه سالگی تو ...صد و پنجاه سال سعادت و سلامت !
باید اعتراف کنم زندگی در کنار تو شده هجوم ثانیه ها،غرق شدن در تو، بازی کردن با تو ، آشپزی و غذا و آب دادن بتو ؛ شیر- کیک دادن به تو( میدانی که 20 روزی می شود از شیشه شیر نمی خوری مرد کوچک ، که خود،جای بحث دارد عسلک ؟؟!!) و...
کلبه زندگیمان سبز است به بودنت ، هوایش عطر تَن ات ، نفسهایت آبروی خانه مان، خنده هایت صدای چشمه های بلور میدهد دلبندم،اشک هایت به پاکی بهشت اند، شور و نشان ِ دنیای بی ریایت .
بشنو شکرانه ناحسابم را ... خدایــا !
همه اینها خوب است،همه اینها شیرین است ،همه اینها برای من یعنی زندگی را عشق است محمد ! ولی ترسم از همین روزمرگی هاست... دنبال تحولم پسرک ،می دانی تحول چیست ؟!
تحول = دگرگونی
سخت تر شد ؟! تحول = تغییر
تو شبیه همین هارد دیسک های روبرویم خامی ... که تا دیدمشان بارش اینهمه فکر باز قلقلکم داد. من امروز بایستی اینها را پارتیشن بندی کنم، ویندوز بریزم ،زبان فارسی ، بیست جور نرم افزار مختلف رویشان نصب کنم، اینها همه کار ِ آب خوردن است ، ولی کار تو ؟
هر روز که می گذرد از رسالتی که خدا بر دوشم گذاشته بیشتر می ترسم .تو پاکی ، تو بدون رنگی ، اصلا چگونه باید زبان دل را یادت دهم ؟چطور خالق ات را توصیف کنم که لمسش کنی ؟! کاش براحتی همین سخت افزارها بودی...
اینها اگر اشتباهی شوند ختم راهشان فُرمت است با یک دستور ساده ، ولی اگر چیز خطایی در تو ثبت شد چاره چیست ؟!
بدنبال تحولی در درون ِ حیرانم ، سرگشته ام....بیم ام از همسایگی شیطان است. بدنبال تحولم درست به رنگ بی رنگی ،چگونه بجنگم با اینهمه رنگ ؟!
نظرت می خواهد و بس !
محمدصادقم با تو کــــــــاش به مسیرهدایت، راه خم کنم....آرزوهایم برایت زیاد است، آرزوهایم با تو زیاد است. آمین برای تحقق همه آرزوهای خوب برای همه ،آمین برای بارش همه خوشی ها برای تو ، آمین برای دوست ِ خدا شدنت !
15 ماهگی ات سراسر لبخند ... عمرت همیشه شاد .