23 شهریور 1385 ...
یادآور سالروز ازدواج مامان و بابا ....
و چه حکمتی است در روزهایی که گاه بدون درک سپری می شود ... سال گذشته ، تو در وجود من و من در غفلت وجود تو ...
خوب یادم هست ... 27 شهریور 1389 بود که دریافتم مادر شده ام ... تپش های قلب ، لرزش دل و رنگ رخسار همه گواهند که چه بی اندازه بال گشودم ... و سپس خبر بارداریم به بابا افشین و مامان پری و ...
و چه خوب موهبتی که تو امسال در کنار مایی ... تاج سرم !
و امسال در واقع جشن حضور توست در این روز خاطره انگیز ... تو که بهترینی در نظرم !
خدا را به خاطر عطای تو ، دردانه ام ، شکر ... به خاطر بوییدنت .... به خاطر دیدنت ... به خاطر بالندگیت ... و اینها همه یعنی که تو در کنار مایی... و ما سیراب از تو ... و لبریز از تمام احساسات پاک و عمیق ...
خداوندا سپاس بیکران !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی