خواب ...
یارم به یک لا پیرُهن خوابیده زیر نسترن ترسم که بوی نسترن مست است و هشیارش کند پروانه امشب پر مزن اندر حریم یار من ترسم صدای پرپرت از خواب بیدارش کند پیراهنی از برگ گل بهر نگارم دوختم بس که لطیف است آن بدن ترسم که آزارش کند ای آفتاب آهسته نِه پا درحریم یار من ترسم صدای پای تو از خواب بیدارش کند. وقتی محمدصادق را خواب تا پادشاه هفتم برده است،گامهایم را آرام برمیدارم تا موج به اقیانوسِ آرام اش نیفتد. این چند قدم تا اتاق خواب و تختش، نمی دانم او در آغوش من است یا من در آغوش خدا ... صفــایــت را خــدا ! خوابهایت را عشق پسر ! خواب،نعمت غریبی است مادر! برای تو در این سن و سال خواب یعنی اوج رشد جسمانی،برای من ا...
نویسنده :
مامانی
11:53