تحول ...
بر سردر ِ پانزده ماهگی ایستاده ای .... و من در آرزوی صدو پنجاه سالگی تو ...صد و پنجاه سال سعادت و سلامت ! باید اعتراف کنم زندگی در کنار تو شده هجوم ثانیه ها،غرق شدن در تو، بازی کردن با تو ، آشپزی و غذا و آب دادن بتو ؛ شیر- کیک دادن به تو( میدانی که 20 روزی می شود از شیشه شیر نمی خوری مرد کوچک ، که خود،جای بحث دارد عسلک ؟؟!!) و... کلبه زندگیمان سبز است به بودنت ، هوایش عطر تَن ات ، نفسهایت آبروی خانه مان، خنده هایت صدای چشمه های بلور میدهد دلبندم،اشک هایت به پاکی بهشت اند، شور و نشان ِ دنیای بی ریایت . بشنو شکرانه ناحسابم را ... خدایــا ! همه اینها خوب است،همه اینها شیرین است ،همه اینها برای من یعنی زندگی را ...
نویسنده :
مامانی
15:30